معرفی کتاب سقوط

سقوط

خوندن کتاب سقوط نوشته آلبرکامو اخیرا به پایان رسیده و به رسم عادت گفتم بد نیست که یه معرفی اینجا ازش داشته باشم.

آلبر کامو ، زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳، نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار الجزایری-فرانسوی‌تبار بود . او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب” بیگانه” است . کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد .

نسخه‌ای که من مطالعه کردم توسط شورانگیز فرخ ترجمه شده بود. (ترجمه بسیار خوبی هست، ولی ظاهرا متن همه کتاب‌های آلبرکامو کمی سنگین هست و نیاز به چند بار خوندن دارن. البته من این کتاب رو فقط ۱ بار وقت کردم که بخونم!)

این کتاب اولین بار در سال ۱۹۵۶ منتشر شد و آخرین اثر داستانی کامو هست.  به نظر من، این کتاب یک رمان فلسفی است.

داستان در شهر آمستردام و از زبان یک وکیل به نام  ژان باتست کلمانس که زمانی یکی از معروف‌ترین و درست‌کار‌ترین وکیل‌های شهر خود بوده است روایت می‌شود. در واقع در این داستانکلمانس داستان زندگی خود را به صورت اعتراف‌ گونه‌ای برای نفر دومی (خواننده کتاب) شرح می‌دهد. همانطور که اشاره کردم کلمانس در ابتدا و در شهر خود وکیل بسیار توانایی بوده و مردم آن را بسیار محترم می‌شمرده‌اند و در کل از زندگی خوبی برخوردار بوده است.

شبی به دنبال یک سری اتفاقات کلمانس با زنی که از روی یک پل خود را به رودخانه می‌اندازد و خودکشی می‌کند مواجه می‌شود و این سقوط نقطه عطفی در زندگی او می‌شود.کلمانس در ادامه اعتراف می‌کند که تمام کمک‌هایی که به نابینایان، یتیمان و زنان بیوه در دادگاه می‌کرده به دلیل کسب احترام مردم بوده است و به نوعی خود را محتاج به احترام مردم میابد. همچنین در می‌یابد که اسیر نوعی خودپسندی و ریاکاری است که باعث می‌شود از نظر مردم ظاهر زندگی او بهتر از چیزی که در واقع هست به نظر برسد.

کلمانس پس از آن اتفاق تصمیم می‌گیرد که شخصیت واقعی خود را به نمایش بگذارد و به همراه این کار، پس از مدتی ارزش خود را نزد اطرافیانش از دست می‌دهد.

با خوندن این کتاب دیدگاهی که نسبت به آلبرکامو پیدا کردم این هست که فکر می‌کنم این نویسنده پوچ‌گرا هست و سعی داره به نحوی این موضوع رو انتقال بده که:

نه کسی برای کمک به جهانیان خواهد آمد و نه همچین کسی وجود دارد. همچنین شخصیت واقعی و درون انسان‌ها با چیزی که نشان می‌دهند و ما مشاهده می‌کنیم متفاوت است و درون همه آن‌ها خودخواهی، ریا و تاریکی وجود دارد.

البته تصمیم دارم کارهای دیگر آلبرکامو رو هم بخونم و سعی کنم بیشتر با نحوه تفکر و بینشی که از جهان داره آشنا بشم و راجع به اونا هم گزارشی رو بنویسم.

موفق باشید.

اشتراک‌گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 5 =