سلام. مدتی میشه که مشغول مطالعه رمان «پاییز پدر سالار» نوشته «گابریل گارسیا مارکز» بودم و همین دیروز تمام شد و مثل همیشه تصمیم گرفتم که گزارشی راجع بهش اینجا بنویسم. این کتاب توسط «کیومرث پارسایی» ترجمه شده و ترجمه قابل قبولی هم داره. اما موضوع داستان درباره چی هست؟
داستان کتاب در مورد حاکم دیکتاتوری هست که در یک کشور کوچک حکومت میکند. پدر ژنرال مشخص نیست که چه کسی است و دیوانهوار عاشق مادرش است؛ طوری که پس از مرگ، مادرش را در مرتبه قدیسین میبیند و بارها مانند خدا از مادرش کمک میگیرد. مادر ژنرال زنی ساده و روستایی است که به مردم کمک میکند و شغلش رنگآمیزی پرندگان است. در ابتدا مردم او را دوست دارند و حتی او را در حدی مقدس میدانند که اعتقاد دارند او توانایی کنترل رویدادهای طبیعی مثل باران، ستارههای دنبالهدار، شفای بیماران و غیره را دارد. این دیکتاتور بیسواد که به ژنرال معروف است کمکم قدرت زیاد و خودکامگی با هم در میآمیزد، مدت زیادی حکومت میکند و کمکم به فردی مستبد، شکاک و قاتل تبدیل میشود. ۵۰۰۰ فرزند نامشروع از همبسترهای مختلف خود به جا میگذارد و هرکس با او مخالف باشد را به قتل میرساند! ژنرال در تنهایی و بیکسی در کاخی فرسوده زندگی و در آن از حیوانات و پرندگان مختلف نگهداری میکند. در محیط کاخ هم جذامیانی سکونت دارند که به امید شفا گرفتن از ژنرال آنجا هستند. او همچنان شکاک است، هذیان میگوید و در میهمانیهایش همه، حتی نزدیکانش جرأت نفس کشیدن در حضورش را ندارند. در نهایت قدرت کامل نصیبش میشود، تماسش نیز با واقعیتها به کلی قطع میشود و تنهاییاش شروع میشود. پاییز دیکتاتور زمانی آغاز میشود که علیه او کودتا می شود و او مردم را نیز همراه خود نمیبیند.
ساختار رمان به گونهای است که زمان در آن همواره به عقب و جلو میرود. همین موضوع باعث نیاز به تمرکز برای مطالعه این رمان میشود.
این رمان هم مثل ۱۰۰ سال تنهایی به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بسیاری آن را مهمترین اثر مارکز میدانند. مارکز گفتهاست که بارها از مارلون براندو (بازیگر) شنیده که دوست دارد این داستان به صورت فیلم درآید و او نقش پدر سالار (ژنرال) را در آن بازی کند. نوشتن این اثر ۷ سال طول کشیده است. ایده نوشتن رمان پاییز پدر سالار زمانی در ذهن ماركز شكل میگیرد كه يك دیكتاتور بعد از هشتسال حكومت، كشور را ترك میكند. زمانی که رادیو فرار دیكتاتور را اعلام میكند، مردم شادی را شروع میكنند و به سراغ زندانها میروند تا زندانیها را آزاد كنند. اما ماركز به طرف قصر ریاست جمهوری میرود و با پیشخدمت دیكتاتور به صحبت مینشيند. به گفته ماركز دیكتاتورها تنها اسطوره های كشورهای آمریكای لاتین هستند.
شاد باشید.